اشعار حسین جنتی

شعر و ادب پارسی

اشعار حسین جنتی

شعر و ادب پارسی

قطعِ قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟(حسین جنتی)

 


قطعِ قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق!
.
گیرم درین میانه به جایی رسیده ای،
گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق!
.
روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد،
حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق
.
تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار
" سیب " است ، یا " سر " است ، نشان می کنی رفیق!
.
کفاره اش ز گندم عالَم فزون تر است،
از عمر، آنچه خدمت خان می کنی رفیق!
.
خود بستمش به سنگ لحد، مُرده توش نیست!
گوری که گریه بر سر آن می کنی رفیق!
.
گفتی: " گمان کنم که درست است راه من"
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق!!
.
فردا که آفتاب حقیقت برون زند،
" سر " در کدام " برف " نهان می کنی رفیق؟!!
▪️
▪️
حسین جنتی
خواه_پند_گیر_خواه_ملال
مجموعه_غزل_ن