-
تو در تمامی گلدسته ها اذان دادی( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 19:00
مسیر چلچله ها ** تو در تمامی گلدسته ها اذان دادی و روح خسته ی ما را تکان تکان دادی ستاره ای ولی همه فهمیده اند شبی، تو ماه را به امانت به آسمان دادی و با اشاره ی انگشت تا تمامی صبح مسیر چلچله ها را به ما نشان دادی و بعد مثل پرستو که پر کشید شدی و بعد خسته شدی پر زدی و جان دادی … و بعد مثل پرستو که پرکشید شدی و بعد...
-
بروم تا سر مزار شهید، بروم ناگزیر گریه کنم( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 18:58
مزار بی زائر ** بروم تا سر مزار شهید، بروم ناگزیر گریه کنم بروم تا دلم سبک بشود، بروم بلکه سیر گریه کنم آه ای بی مزار بی زائر، چقدر بی نشان و گمنامی سنگ قبرت کجاست هان باید، بروم در کویر گریه کنم سنگرت کو؟ کجاست تسبیحت؟ دلم از بس گرفته می خواهم بروم توی سنگرت آنجا، که تو خواندی «مجیر» گریه کنم تشنه ای، تشنه مثل...
-
هرگز ننوشت آنچه برازنده ی توست( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 18:57
تقدیم به پدرم: جهادگری بی ریا و جانبازی خاموش ** هرگز ننوشت آنچه برازنده ی توست تاریخ که تا همیشه شرمنده ی توست ایثار، وفا، عشق، عمل، آینه، صبر اینها همه محتوای پرونده ی توست حسین جنتی
-
آرام کسی چنین که دیده ست که ما؟(حسین جنتی)
شنبه 18 شهریور 1396 18:55
یک دشت شهید ** آرام کسی چنین که دیده ست که ما؟ از حرمت یک دشت شهید است که ما … هیهات! نگو! ما و فراموشی اشان؟ با این همه معرفت بعید است که ما … حسین جنتی
-
با این دل وامانده به دریا بزنید ( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 18:54
پس از ما … ** با این دل وامانده به دریا بزنید یا مرد نباشید و به حاشا بزنید هرچند که می شود پس از رفتن ما خود را یکی از ستاره ها جا بزنید حسین جنتی
-
وطن! لبخندهای مردمِ شیرین زبانت کو؟ ( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 18:45
هو الصبور... وطن! لبخندهای مردمِ شیرین زبانت کو؟ وطن جان! این غبار از چیست؟ آذربایجانت کو؟! الا تبریز! ای در چشمِ تهران ریز!! غمگینم، - مگر غم را کند مشروطه - هان! ستار خانت کو؟! گریبان پاره کن! هان ای برادر، وقت فریاد است، سکوتت چیست یعنی؟ غیرتت چون شد؟ دهانت کو؟!! برون انداز مارا زین وطن، ما سخت تنهاییم، نبینم سر به...
-
نشان لکّۀ می مانده بر عبای تو هستم(حسین جنتی)
شنبه 18 شهریور 1396 17:59
هستم... ** نشان لکّۀ می مانده بر عبای تو هستم مرا قبول کن ای شیخ! من خطای تو هستم به سختی آمده ای خانه دیشب از سرِ مستی، نهان چه می کنی از من، که ردپای تو هستم! اگر سکوت کنم لال می شوی، مَپَسَندی، بگو رها کُنَدَم پاسبان، صدای تو هستم! به ردٍ حرفِ من انکار خویشتن مکن ای شیخ درست یا غلطم، عینِ ادعای تو هستم " جهان...
-
روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 17:54
یا حسین... روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه! نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه! این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار، پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه! باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا، به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه! شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار، دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه! جان من برخیِ " آن...
-
همین، تا پر گشودم از قفس ها سر در آوردم،( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 17:49
همین، تا پر گشودم از قفس ها سر در آوردم، غلط کردم به شوق باغ ، گویا پر در آوردم دهان تا باز کردم مُنکرانم طعنه ها کردند غزل گفتم، گمان کردند پیغمبر در آوردم اگر شمشیر عریان پیشِ رویم بود خندیدم چو بودا در جواب از جیب ، نیلوفر در آوردم! درختی ساده ام، آری جفای باغبانم را، هرس پنداشتم، پس شاخه ای دیگر در آوردم! به خود...
-
نامه ( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 17:48
دوست عزیزم و شاعر درستِ این زمانه مهدی فرجی عزیز ، اخوانیه ای برای من سرود و مرا شرمنده ی محبت و بزرگ منشی اش کرد، من هم در پاسخ غزلی نوشتم و منتشر ، اول شعر فرجی را بخوانید و بعد پاسخ مرا: ** به حسین جنتی در پاسخ نامه ای از او که هنوز در جیب خودش است ** غم ات مباد اگر روزگار مُرده و زاری ست که دوستی گل سرزنده ی همیشه...
-
گرد بیهده! یک سکه ی سیاه ندارم( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 17:46
تازه...ن گرد بیهده! یک سکه ی سیاه ندارم به کاهدان زده ای ! هیچ غیر کاه ندارم جز اینکه هیچ گناهی تمامِ عمر نکردم، دگر - به صاحب قرآن قسم - گناه ندارم! خیالِ خیر مبر، من سرم به سنگ نخورده ست، زِ توبه خسته شدم، حالِ اشتباه ندارم! اگر به کشتنِ من آمدی چراغ نیاور، که سالهاست به جز سایه ام سپاه ندارم دو دست ، دورِ چراغم...
-
ایران من! ای هرکه رسیده ست به جایی، ( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 17:45
ایران من...ا ** ایران من! ای هرکه رسیده ست به جایی، کنده ست تورا پوست به امید قبایی! ایران من! ای قسمت مردان تو از تو، تنهایی: "یمگان دره ای" تنگی " نایی " ای در تو به " اما و اگر " کار سپرده، وِِی در تو زبون، هرکه کند چون و چرایی "پژواک" چو تیری شد و برگشت به سویش، هرکس که...
-
من! پادشاه مقتدر کشوری که نیست!( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 17:43
من! پادشاه مقتدر کشوری که نیست! دل بسته ام ، به همهمه ی لشکری که نیست! در قلعه، بی خبر ز غم مردمان شهر سر گرم تاج سوخته ام، بر سری که نیست! هر روز بر فراز یقین، مژده می دهم از احتمال آتیه ی بهتری که نیست! بو برده است لشکر من، بسکه گفته ام از فتنه های دشمن ویرانگری ، که نیست! من! باورم شده ست که در من، فرشته ها، پیغام...
-
دستم از سنگ و دلم سنگ و روانم سنگ است( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 17:41
دستم از سنگ و دلم سنگ و روانم سنگ است دیرفهمیدم و اکنون همه جانم ،سنگ است! رازها دردل تاریک نهفتم،چون غار چه بگویم؟چه بگویم؟که دهانم سنگ است! آفرین بر من عاشق که نمازم نشکست، من که چون آینه هر روز اذانم سنگ است هیچکس از همه ی شهر،خریدارم نیست، مشتری شیشه و من جنس دکانم سنگ است بی سبب نیست کمان دارم و آرش نشدم، هم خودم...
-
ولایتی کهنم ! خسته ام ز والی خویش!( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 17:39
ولایتی کهنم ! خسته ام ز والی خویش! ندیده - خیر و خوشی - هیچ از اهالی خویش! " من و زمانه " چه شاهان سخت و سر کش را، نشانده ایم به تدبیر گوشمالی خویش! مرا و مهر مرا - هردو - داده اند از دست، به اعتبار همین لشکر خیالی خویش ... کنون منم! که همه زلف کارم آشفته ست، به پایمردی مردان لا ابالی خویش! گواه می طلبی؟ :...
-
قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 17:38
قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟ این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق! ... گیرم درین میانه به جایی رسیده ای، گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق! روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد، حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار " سیب " است ، یا " سر " است ، نشان می کنی رفیق!...
-
بین ما " خطی ست قرمز " ، پس تو با ما نیستی( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 17:36
بین ما " خطی ست قرمز " ، پس تو با ما نیستی یک قدم بردار ، می بینی که تنها نیستی ... خیر خواهان توایم ای شیخ! ما را گوش کن، فرصت امروز را دریاب ، فردا نیستی یک سخن کافی ست گفتن، گر درین خانه کَس است یا نشانی را غلط دادی به ما ، یا نیستی! هیچ می ترسی ز هول روز رستاخیز؟ نه ! از مسلمانی همین داری که " ترسا...
-
دیر فهمیدیم پس دیوار بالا رفته بود( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 17:35
دیر فهمیدیم پس دیوار بالا رفته بود با همان خشت نخستین تا ثریا رفته بود دیر فهمیدیم و معماران مرموز از قدیم چیده بودند آن چه بر پیشانی ما رفته بود گاه می گویم به خود: اصلا کلاه جد من جای مسجد کاشکی سمت کلیسا رفته بود! رسم پرهیز از جهان ای کاش بر می داشتند کاش یوسف روز اول با زلیخا رفته بود من نمی دانم چه چیزی پایبندم...
-
جستجوی مرهم و درد شدیدی بیش نیست( حسین جنتی )
شنبه 18 شهریور 1396 17:33
جستجوی مرهم و درد شدیدی بیش نیست امتحان کردیم این دنیا امیدی بیش نیست با نسیمی گاه از چشمت می افتد پرده ای آن که چون سرو است می بینی که بیدی بیش نیست آن که ما او را مراد خویش می پنداشتیم دیدمش در سجده فهمیدم که مریدی بیش نیست دره ای؟ نه... رود باریکی؟ نه... دیواری ست؟ نه... بین ما با مرگ ای یاران وریدی بیش نیست تا...